سال نو شروع شد. ترم هم راه افتاده. اما من همونیم که بودم. البته با سردی و سکوت بیشتر.
دیشب چشمامو شستم. با همون چشای خیس خوابیدم
صبح که بیدار شدم خشک شده بودن
گذاشتمشون تو ویترین همیشگی همراهم ( عینکم)
دارم مرور می کنم روزایی که گذشت
چقدر سکوت کرده بودم
چند بار از ته دل خندیدم؟ اینو یادم نمیاد
.
.
.
.
.
بذار دوباره سکوت کنم انگار اینجوری هم خودم راحتم هم........