-
پرواز سی و هشتم
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 19:58
خیلی اتفاقا این مدت افتاده حرفایی ازت شنیدم که انتظارشو نداشتم دلم شکست چشمم بارونی شد احساس کردم دیگه هیچ پلی بین دلامون نیس اما......... همین دیشب از نگرانی واسه تو تا صبح پریشون بودم خودت هم امروز ظهر وقتی تماس گرفتی گفتی دوست داشتی الان پیشت بودم این تناقض گیجم میکنه ................!!!!!!
-
پرواز سی و هفتم
چهارشنبه 8 آذر 1391 11:59
دیشب با هم شام خوردیم. کافی شاپ نزدیک دانشگاه. تو باغ نشستیم. اولین شام کنار تو. توی یه شب سرد کنار تو دلم گرم بود. از دستم یه خورده عصبانی بودی چون شنیدی که دوست دارم استادی که خیلی خوبه رو ببوسم!!!!! با یه حالت عصبی نگام میکردی..... شب خوبی بود. خیلی. مخصوصا اونموقع که به تیکه پیتزایی که جای دهنت بود گاز زدم. جای...
-
پرواز سی و ششم
شنبه 6 آبان 1391 11:58
سلام بابایی*! این روزا دوباره تو زندگیم دارمت. دوباره اومدی کنارم. دوباره نگرانی هام برای تو، لوس بازی هام، قهرام شروع شده. عجیب در برابر هم صبوریم. تو با حساس بودن من کنار میای من با بی خیالی هات. خیلی میخوای بهم ثابت کنی که بی خیال نیستی اما نیست که خیلی دوستت دارم واسه همین حساس شدم!!!! اون شبی که باهات تماس گرفتم...
-
پرواز سی و پنجم
یکشنبه 9 مهر 1391 12:28
دیشب دوباره فرصت همکلامی بهمون دست داد. بعد از سه ماه دوباره دیشب تو آغوشت خوابم برد. بهم گفتی که دلت واسه بودن کنارم تنگ شده. دیروز روزی بود که بعد از مدتها آروم بودم..............
-
پرواز سی و چهارم
سهشنبه 14 شهریور 1391 03:12
اومدم مسافرت. مثلا اومدم حال و هوام عوض شه بقول دوست جون از فکرت دور بشم اما مگه میشه؟ بعد از یک ماه دوری از صدات درست نیم ساعت قبل از حرکت باهام تماس گرفتی هر چند مسئله درس و دانشگاه بود اما همین شنیدن صدات کافی بود تا هرچی رشته که دوست جون تو این چند روز برای دور کردن فکرم از تو توی سفر بافته پنبه بشه کافی بود!...
-
پرواز سی و سوم
جمعه 3 شهریور 1391 14:20
حلقه تو هنوز دارم. دوستش دارم. دیروز روی جلسه کنکور رو دستم بود. نگاش میکردم و احساس می کردم چشات بهم خیره شده و همون نگاه مهربونو تحویلم میدی با اون لبخند زیبا و گرمت!!!!! دیشب یکی بهم گفت دست بکش. تا کی میخوای تو فکرش باشی؟؟؟؟ اما اون نمی دونه تو چجوری بودی! اون تو رو نمی شناسه وگرنه این حرفو نمیزد. اون نمیدونه که...
-
پرواز سی و دوم
چهارشنبه 1 شهریور 1391 23:15
فردا کنکور کارشناسیه. هیچی فکری راجع بهش ندارم. کاش می شد قبل از خواب صدای تو رو می شنیدم که مث همیشه با اون بی خیالی خاص خودت بهم میگفتی: نگران نباش تموم می شه. البته نگران نیستم چون نخوندم ولی دلگرمی های تو از سر بی خیالی بهم آرامش میداد. کاش بودی... نمی دونم چرا هر وقت نگران می شدم تو اینقد بی خیال بودی سر سری ازش...
-
پرواز سی و یکم
چهارشنبه 4 مرداد 1391 20:01
فردا تولدته. فردا ۲۵ ساله می شی. ولی مال من نیستی که دستتو بگیرم ببرمت یه جای خوب و عاشقونه نگاهمو بهت بدوزم و بگم ممنونم که دنیا اومدی و شدی عشق زندگیم که بهم عشق و آرامش بدی بعد تولدتو با یه آغوش گرم و یه بوسه با همه عشقم تکمیل کنم! میلیاردها آرزوی خوب دارم برات. حالا چه با من چه بدون من...... امید عزیزم همیشه عشق...
-
پرواز سی ام
چهارشنبه 21 تیر 1391 20:43
این روزا خیلی بدتر از گذشته ام. دارم با یه درد عمیق می جنگم. با درد از دست دادنت واسه همیشه بدون امیدی واسه برگشتن. واسه همیشه باید آرزوی کنار تو بودن رو به گور ببرم. دارم خفه می شم. این بغض لعنتی یه لحظه هم دست از سرم برنمیداره. حتی نمیدونم با این تلخی چجور کنار بیام. از ۳ سال گذشته به این ور هیچ شادی واسه من نمونده....
-
پرواز بیست و نهم
شنبه 10 تیر 1391 19:30
امرزو روز تولد یه دوست خوبه.... یه دوست که از روزای گذشته است ولی یادش هنوز و همیشه پابرجاست......... سه سال از شروع دوستیمون میگذره ولی الان نزدیکه یک سال و نیمه که ازم دور شده و دلم خیلی براش تنگ شده. دوست داشتم امسال می تونستم مثل دو سال قبل بهش مستقیما تولدشو تبریک بگم اما چه کنم که دوری از منو ترجیح داد دوست...
-
پرواز بیست و هشتم
یکشنبه 17 اردیبهشت 1391 17:54
یه بار یه جمله خوندم که می گفت: نداشتن تنها راه از دست ندادن....... شاید این جمله درست باشه، شاید خیلیا قبول داشته باشن.....اما من با اینکه قبولش دارم بازم از اینکه واسه یه مدت کوتاه داشتمت، و با اینکه نگاهت که می کنم قلبم ذوب میشه بازم از دوست داشتنت، از خواستنت احساس خوبی دارم....... حتی با اینکه از دستت دادم..... و...
-
پرواز بیست و هفتم
شنبه 16 اردیبهشت 1391 12:54
یه وقتایی هوای دلتنگیت بدجور آسمون قلبمو پر میکنه همون موقع دلم می خواد کنارم باشی، دستمو بگیری، آرومم کنی، بهم لبخند بزنی....... چقدر دنیای ما آدما مسخره است....... تمام دنیامون می شه یه آدم و همون یکیو ازمون دریغ میکنن!!!! نمی دونم باید چیکار کنم که تو رو کنارم ببینم نمی دونم کدوم کلون در رو باید بزنم لبخند کیو بخرم...
-
پرواز بیست و ششم
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 16:08
هردومون خسته ایم. تو یه جور من یه جور دیگه..... تو از شرایط زندگیت من از دوری تو. بهم گفتی از این زندگی بریدی...... چقدر خسته ای و من چقدر غمگین که نمی تونم خستیگیتو ازت بگیرم! دلم میخواد همدیگرو بغل کنیم آروم واسه چند دقیقه فقط واسه هم باشیم ولی چیکار کنیم که این زمونه ی نامراد نمیذاره!!!!! دیشب حالم خیلی بد بود....
-
پرواز بیست و پنجم
شنبه 26 فروردین 1391 12:23
درست زمانی که احساس میکنی توی آسمونی زمین زیر پات خالی میشه و با مخ می خوری زمین این رسم همیشه ی روزگاره... هی.......روزگار!!!!
-
پرواز بیست و چهارم
شنبه 29 بهمن 1390 11:35
آری تو ای مملو از بودن و توانستن و حس کردن و تپیدن٬ و ای پر از زندگی٬ ای سرشار از بودن! تو نمی دانی که برای این دوست تو - که اکنون جز یک قفس استخوانی ای گه پر از هواست٬ نیست٬ و بر روی سینه ی پوک و خالی اش٬ سنگ سنگین و بی رحم لحد را نهاده اند.... - درد کشیدن چه سخت است! «دکتر علی شریعتی»
-
پرواز بیست و سوم
چهارشنبه 5 بهمن 1390 10:13
هر چی مهربونتر باشی، بیشتر بهت ظلم میکنند هر چی صادق تر باشی، بیشتر بهت دروغ میگن هرچی خودتو خاکی تر نشون بدی، واست کمتر ارزش قائل میشن هر چی قلبت رو آسونتر در اختیار بذاری، راحت تر لهش میکنن و اگر بدونند که منتظری و بهشون احتیاج داری ، اندازه یه دنیا ازت فاصله میگیرند....
-
پرواز بیست و دوم
دوشنبه 3 بهمن 1390 19:15
ردپایی از تو روی شنها موند اما من دیر رسیدم به ساحل تو رفته بودی اما ردپا مونده بود دریا شاهد بغضم بود اما تو نبودی ............. کاش بودی..................
-
پرواز بیست و یکم
شنبه 17 دی 1390 18:47
امسال ۲۳ ساله شدم. امسال از شب تولدم پیام تبریک دریافت کردم. اولین پیام رو دوست خوبم آرمین که داداشی هم بهش می گم برام فرستاد. دومین نفر هستی جون بود. سومین نفر که عشق من یعنی دوست جونم بود. بعد هم طاهره٬ راضیه٬ سعیده.ص٬ سعیده.الف٬ خدیجه٬ انیس گلی٬ فاطمه جون بودند. شب مامان اینا برام کیک خریدن و به نوعی برام جشن...
-
پرواز بیستم
چهارشنبه 7 دی 1390 13:38
سه روز دیگه تولدمه. همش دارم به این فکر میکنم که چه کسایی یادشون می مونه؟ چه کسایی فراموش میکنن؟ من تبریک تولدم خیلی برام مهمه. اصلا برام مهم نیس که کسی برام هدیه بخره اما مهمه که یادشون باشه و بهم بگن. وقتی تبریک تولدمو می شنوم می فهمم که چقدر برای طرف مقابلم مهمه که من دنیا اومدم. وقتی تولدم شد میاد میگم که کیا...
-
پرواز نوزدهم
سهشنبه 10 آبان 1390 18:23
قصه ی اصحاب کهف یک شوخی است.... اینجا یک روز که بخوابی همه تو را ازیاد خواهند برد........ ******* به پینوکیو بگو چوبی بماند آدمها سنگی اند دنیایشان زیبا نیست............!!!
-
پرواز هجدهم
سهشنبه 10 آبان 1390 18:19
-------------- -------------- -------------- -------------- گاه می توان برای یک دوست چند سطر سکوت به یادگار گذاشت، تا او در خلوت خود هر طور که خواست آن را معنا کند!!!!
-
پرواز هفدهم
سهشنبه 10 آبان 1390 18:16
فکر می کردم تو همدردی!!!! ولی نه......... تو هم، دردی!!!!!!!
-
پرواز شانزدهم
چهارشنبه 30 شهریور 1390 19:51
چند روز دیگه هم گذشت. اون هنوز از سردرگمی نجات پیدا نکرده. واسه چی اینقدر پریشونه؟ خودش هم هنوز نمیدونه..... فقط دلش میخواد بلند فریاد بزنه بلند بلند...... اونقدر بلند که بعدش صداش تموم بشه!!!!!! خسته است؟ نه! فقط پریشونه. نمی دونه ته این پریشونی کجاست؟ میخواد تموم شه یا نه؟ اصلا بی خیال بذارین تو حال خودش بمونه!
-
پرواز پانزدهم
شنبه 12 شهریور 1390 12:11
سکوت کرده بود و تو فکر بود. نمی دونست چند ساعت تو این حالت بود اما حتما زمان زیادی گذشته بود اینو از خشکی زانوهاش که توی بغلش جمع کرده بود فهمید. اونقدر گریه کرده بود که دیگه چشماش جایی رو نمی دید اما اون بازم حواسش توی این دنیا نبود. سکوت این خلوتشو صدای فرهاد می شکست. با اون صدای آروم و غمگینش داشت از سقفی که تو فکر...
-
پرواز چهاردهم
یکشنبه 9 مرداد 1390 20:51
خوبه که داره ماه رمضون میاد. حداقل آرامش واسه من داره..... نمی دونم امسال بعد از ماه رمضون چه اتفاقاتی برام می افته انشالا هر چی هست خیر باشه روزه های همگی قبول!!!!! برای آرامشم دعا کنید......
-
پرواز سیزدهم
دوشنبه 3 مرداد 1390 20:19
توی روزایی که گذشت خیلی عصبی بودم. از همه بدم می اومد. احساس می کردم چقدر اشتباه کردم. . اشتباه کردم اگه از حرفها قد کشیدم. اشتباه کردم که یه روزی کسایی رو دوست داشتم که نباید. حالا خیلی وقته از اون روزا گذشته.اتفاقای زیادی هم افتاد. این روزا درگیر بی احساسی شدید شدم. احساس داشتن از نظرم بی معنیه....... این روزا هم می...
-
پرواز دوازدهم
یکشنبه 8 خرداد 1390 20:10
دیروز از طرف دانشگاه رفتیم اردو. واقعا خوب بود. جای سر سبز و زیبایی بود. جای همگی خالی. کنار جوی آب با دوستام نشسته بودیم و کلی هم آتیش سوزوندیم. بسیار بسیار زیاد دیروز شیطونی کردم اینقد که وقتی رسیدم خونه دیگه چشام جز بالش هیچیو نمی دید. فکر نمی کردم اینقد اردو دانشجویی حال بده. بیشتر از اون فکر نمی کردم اینقدر...
-
پرواز یازدهم
شنبه 24 اردیبهشت 1390 12:16
بهم ریختم بدجور دوباره افتادم سر دوراهی همه چیزایی که میخواستم یادم برند دوباره بهم حمله کردند چرا دنیا باهام اینجوری میکنه...... وقتی دوست دارم می گه فراموش کن....... بی خیال که می شم یادم می ندازه فراموشی واسه تو حرومه................ ای خدا شکرت!!!!!!!
-
پرواز دهم
یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 08:41
اشتباه نکن! رفتنت فاجعه نیست برایم! من ایستاده می میرم چون بیدهای مجنون! نزار قبانی
-
پرواز نهم (تک جمله)
یکشنبه 21 فروردین 1390 19:37
قوانین علم را بر هم زده ای. نبودنت وزن دارد، تهی اما سنگین