Omid

امید عشق منه..........

Omid

امید عشق منه..........

پرواز سی و چهارم

اومدم مسافرت. مثلا اومدم حال و هوام عوض شه بقول دوست جون از فکرت دور بشم اما مگه میشه؟ بعد از یک ماه دوری از صدات درست نیم ساعت قبل از حرکت باهام تماس گرفتی هر چند مسئله درس و دانشگاه بود اما همین شنیدن صدات کافی بود تا هرچی رشته که دوست جون تو این چند روز برای دور کردن فکرم از تو توی سفر بافته پنبه بشه کافی بود!

دیروز که حرف زدیم گفتی سلام عزیزم چیزی که وقتی که کنارم بودی بهم نگفتی "عزیزم" شاید حالا فهمیدی که عزیز بودم........

دلم میخواست بیشتر حرف میزدیم اما خب زیادیشم خوب نیست دیگه

گفتم اومدم مسافرت گفتی خوش بگذره ولی من زبونم نچرخید بگم بی تو که خوش نمیگذره چون بازم بغض اومد نشست تو گلوم که حرفامو ناتموم بذاره

امشب بیاکنارم دوستدارم همسفرم باشی............


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد